یک...جلوش تا بینهایت صفرها

ساخت وبلاگ
اولین بار فروغ فرخزاد بود که خواندم، نه که خیلی بزرگ بوده باشم، طفلی بودم عاشق کتاب هایی که میگفتند جیز است. جیز بودنش را نمی فهمیدم چه بود جز آنکه بی پروا بود در فریاد زنانگی های در بند که مظلومانه ... مظلومانه اش را هم نمی فهمیدم و بعدها اما لابه لای بغض هایش، ایمان آوردم به آغاز فصل سرد و فهمیدم. سعدی را مثل بابا می‌دیدم.‌ مدام نصیحت میکرد و پند از قلمش می‌چکید. خودمانیم ... آنقدر که لج بابا را در آوردم، سعدی را نیازردم. باباست دیگر، جانش به جانمان بند است و ما هم ناز خودمان را داشتیم. خیام را اما یواشکی دوست داشتم. میگفتند شراب خوار بوده. دروغ چرا ... پیک خالی اش هم مستمان میکند هنوز. اصلا اولین شعرهایم با سبک او بود. یعنی راستش را بخواهی، مثل حافظ، هی منت ساقی ها را نمی‌کشد. تا بیاید آسان بگیرد و بعد مشکل ها بیفتد به عشق وامانده اش، ما پیک مان را زده ایم و در غم هجران مست کرده ایم. اصلا آدم باید خیام باشد. نیشابوری و تهرانی هم ندارد. و کمی هم حافظ. حالا یا شاخه نباتی باشد، یا نباتش شاخ شده باشد برایش - به قول امروزی ها - و کمی هم مولانا باشد بلکم از جماد و نامی و حیوان و انسان، کمی پران شود و روی شراب های خیام را کم کند. آخرین ها که خواندم بوف کور بود و خانم باجی. تازه آنجا فهمیدم شعر و نوشتن با دورنگی و دروغ میانه ای ندارد و اصلا باید خیلی خیلی خودت باشی تا دلت مداااام بشکند و مردم بگویند خاک بر سر احمق ساده دلت و تو هی تحویل نگیری و ... نمیشود اما.‌ میشود سکوت کرد، میشود خندید و رفت، میشود گریست، میشود .... اما از شما چه پنهان نمیشود نفهمید. حافظ باشی یا مولانا، فروغ یا سعدی، خیام باشی یا وحشی و نظامی و ... چه فرقی میکند اصلا؟ صادق که باشی، نیمه شبی پنجره ها را میبندی، یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 14:42

زیاد به کسی اصرار نکن ...

آدمها اگر بخواهند کاری کنند، راهی میسازند

و اگر نخواهند ...

هزار راه هم که پیش پایشان بگذاری

باز بهانه ای دارند که بگویند: نشد.

عزیز که باشی ...

بی اصرار، سر به راهت میشوند.

 ـroshana ــــــ  deldin@

نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت توسط Roshana|

یک...جلوش تا بینهایت صفرها...
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 16:36

تجربه نشون داده خیلی از ما آدمها خدا و پیغمبر و امام مون هم وقتی عاشقانه صدا میزنیم که خیالمون از دلبستگی های زمینی مون راحت باشه.   یه عزیزی میگفت: «فعلا حوصله ی عبادت خدا رو ندارم، اول مشکلم حل بشه بعد با خیال راحت دعا میخونم». یعنی حال و هوای دل مثلا خداییش موازی با مشکلش خوب و بد میشد نه موازی با اعتماد به خدایی که خودش صلاح دونسته اتفاقی پیش بیاد یا نیاد.   کلید حل مشکلات دست خداست و دستهای خدا رو زمین به تعداد آدمها میتونه باشه حتی به تعداد همه ی موجودات زنده.   خیلی مهمه که هر روز میگیم «الهی ...» تا شخص خاص یا یه عده ای بگن «آمییین» .... یا اینکه اگه تنهاترین آدم روی زمین هم باشیم خود یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : خدایت؟, نویسنده : aroshy1e بازدید : 33 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:19

  سلام ... الوعده وفا تولد آقا یزدان عزیزمونه خوووب تاج سر، تولدِ شُمایی که شُما باشی،دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره بودنت یک بودنِ ساده و معمولی نیست. اگر چه دلت ساده و بی ریاست. من نائب همه ی آدمهای ریز و درشت دنیای پر جنب و جوشت نیستم مهربون. اما خودم به تنهایی، دنیا دنیا سپاسگذارم بخاطر د یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 3:22

 دیروز همین موقع .... نصفش گذشت. آره ... روز 27 بهمن دقیقا نصفش گذشت. نصف عمری که فکر میکردم خیلی سال باید بگذره تا بهش برسم اما زود رسیدم. خیلی هم زود رسیدم. نیم ساعت توی سکوت بودم ... شایدم یه ربع شد. تو همین تایم کوتاه زندگیم از جلوی چشمم مثل فیلم سینمایی گذشت. درست مثل مُرده ای که لحظه ی آخر جو یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 3:22

سلام ... یکم هم بخندیم خُب .... غروب بود و داشتم کوچه پس کوچه های نزدیک خونه رو با سرعت راه میرفتم که برسم به خونه. نبش یه کوچه، رسیدم به یک میوه فروشی. رفتم داخل تا میوه بخرم. فروشنده یه آقایی بود که وسط سرش خالی بود و دور تا دور سرش موهای نسبتا بلند و کم پشت. قیافه ی خنده دار و البته مرموزی داشت. یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 3:22

یه سال دیگه هم گذشت. دقت کردین سالها چقدر زود میگذره؟ یه وقتایی به خودم میام و می بینم مثلا از فلان حادثه ی تلخ، از شکستگی دلمون، از یهویی ترسیدن هامون، از رنجیدن هامون ... چندین سال گذشته. اما هنوز کینه هامون سنگینه و جای زخمهامون میسوزه. هنوز خیلی از صحنه ها و شنیده ها و حس کردنی ها از خاطرمون پا یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 3:22

یجور بی پولی هست که هیچی پول خرج نمیکنی ...

 

ولی باز پول نداری

 

این نوعش خیلی توی ایران رواج داره. 

نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۶ساعت توسط Roshana|

یک...جلوش تا بینهایت صفرها...
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 3:22

  انگار یه عالمه حروف الفبا ریختن تو مغزم و من باید مرتبشون کنم. بعضی وقتا حرف زیاده اما دلت جمله بندی بلد نیس.  فقط گاهی یهو یه کلمه ساخته میشه و تو ذهنت هی تکرارش میکنی. براش دنیایی از حرف داری. برای همون یک کلمه اما حرف زدنت نمیاد در عوض هی میخندی...هی میخندی بعدش بغض میکنی و میگی: مسخرررررررره  یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:43

  سلام بفرمایید ادامه ی مشاعره ... شعر از این آسونتر سراغ نداشتم. امیدوارم دوست داشته باشین.   ز دست دیده و دل هر دو فریاد    سپاس از عزیزان همیشه همراهم.و ممنونم که باعث شدید بعد از مدتی فضای وبلاگ از یکنواختی در بیاد و اینم هنرنمایی شما خوبان بزرگ جمعمون، آقا یزدان عزیز شادی عزیز آوای عزیز جواد آقای عزیز اینم اشعار این حقیر یک...جلوش تا بینهایت صفرها...ادامه مطلب
ما را در سایت یک...جلوش تا بینهایت صفرها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroshy1e بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:43